نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

شیرین زبونی های نازنینی

سلام گلم تند و خلاصه مینویسم چون خوابت سبک شده و هر لحظه ممکنه بیدار بشی جدیدا بهت میگم نازنین زهرا الهی که من ... تو هم میگی ادات شم (فدات شم ) نازنین زهرا : مامان الو بابا (به بابا زنگ بزنیم ) وقتی بابا جواب میده میگی : انو ننام بابا نیستی (الو سلام بابا نیستی ) زود پاشو بیاد زودی زودی دیشب داشتیم آی فیلم هزاران چشم رو میدیدم دختره گفت مامان بابا اومد تو هم اومدی حوله ات رو که روزها به جای پتو میاری میندازی رو بابا آوردی گفتی بابا نیستی گریه بعد دمر شدیی الکی صدای گریه در آوردی و با حولت مثلا اشکاتو پاک کردی روزها که بابا خوابه یه حوله ی کوچولو داری میگی بابا سرده و میندازی روی بابا میگی پبو (پتو ) دیشب هم بالاخره به بستنی گفتی ب...
25 خرداد 1391

تولد صنم خانم

        سلام گل مامانی فردا تولد یه خاله ی مهربونه خاله ای که فکر کنم بیشتر از همه خاله ها به وب ما میاد خاله ای که اگر یه روز برامون نظر نذاره نگران میشم که چرا به وبمون سر نزده خلاصه خاله صنم جون تولدت مبارک انشالله صدوبیست ساله بشی این گلم تقدیم به شما   ...
25 خرداد 1391

خدایا اگر روزی مادر برزرگ شدم نگذار خودخواه باشم !!!

خدایا تو میدونی من چقدر ناراحتم میدونی چقدر دلم شکسته میدونی چقدر از بغض دخترم خون گریه کردم ولی کسی نیست درکم کنه خدایا اگر روزی مادر بزرگ شدم نوه ام رو برای ارضای احساساتم نمیخوام نوه ام رو برای پز دادن به دیگران نمیخوام نوه ام رو برای شادی فرزندم و همسرش میخوام نوه ام رو برای ارضای حس خودم آزار نمیدم و مادرش رو نمی رنجونم اشک مادرش رو در نمیآرم تا خودم بخندم و بخوام بگم مثلا نوه ام بهم عادت داره خدایا اگر مادر بزرگ شدم این درک و شعور رو بهم بده که نوه ام بیشتر نیازهاش رو احساس نمیکنه و این مادرش هست که نیازهاش رو میدونه بهم این درک رو بده خدایا که به خودم بگم من بچه ام رو بزرگ کردم حالا مادر نوه ام  باید بدون نگرانی از سر کشی های ...
24 خرداد 1391

نازنینی و شیرین زبونی های جدید

سلام گلم ماشالله اینقدر داری سریع پیش میری که یه وقتهایی ازت جا میمونم هر چی میشنوی تکرار میکنی و مهمتر هرچی میشه و هر اتفاقی می افته با کلمات توصیفش میکنی از پنج شنبه هم جمله گفتن رو یاد گرفتی اولین جمله ای هم که گفتی توی حمام گفتی : نانا شم (دراز بکشم ) بقیه جمله های که میگی : بیریم ددن (بریم ددر )  ام بوخونم (غذا بخورم )  بابا داجایی (بابا کجایی ) نینی به به بده بوخویه (بلند ترین جمله اته ), تلفن رو میگیری دستت میگی :انو ننام داداس اجاس (الو سلام دایی کجاست ) بابا زودی پاشو  , بابا ناناست هم بقیه جملاتی اند که میگی کلمات جدید هم : اوفاد : افتاد نانه : خاله(تا الان خاله جون هات رو به اسم صدا میکردی ) داداس :...
21 خرداد 1391

نازنین زهرا و آشنایی با رنگها

نازی خانم ما داره کم کم رنگها رو یاد میگیره اول از همه هم آبی توی اسباب بازی ها میدویی اونی که آبیه رو نشون میدی میگی آبی رنگ آسمون کتاب داستانهات رو میگی آبی لباس هرکی آبی باشه میگی آبی زرد و قرمزم خیلی کم داری میگی خیلی مثل آبی نمیشناسیشون ولی همینم خیلی خوبه ماشالله عزیزم
16 خرداد 1391

نازنین زهرا شیطون بلا

عروسک خانم جدیدا میری کتابهاتو میاری میذاری جلوم میگی بوقون (بخون ) وقتی یک خط خوندم میگی بوپوس (بپرس ) تا من ازت اسم ها رو بپرسم تو نشونم بدی 99 درصدم درست میگی ماشالله   امروز تلفن زنگ زد شما روی میز نشسته بودی منم پای کامپیوتر تا اومدم گوشی ر بردارم تندی گوشی رو برداشتی  و با داد  گفتی :بنه ؟ (بله ) طرفم ترسید قطع کرد !!!   امروز برات صبحونه ات رو آماده کردم یک تکه نون و مربا بهت داد بزور بهم فهموندی یکی دیگه هم میخواهی منم برات یکی دیگه درست کردم دادم دستت روتو برگردوندی سمت جایی که بابا میخوابه گفتی بابا ام (بخور) یهو دیدی بابا سر کاره و کلی خورد تو ذوقت عزیزم که اینقدر مهربونی !
16 خرداد 1391

بوقون

چند وقته کتابهات رو میاری دمر میخوابی روی زمین به خودت میگی بوقونم (بخونم ) و شروع میکنی به خوندن یا به من و بابایی میگی بوقون و برات میخونیم خوندنم به این صورته که نباید متن کتاب رو بخونیم یا باید به صفحه مورد نظرت بریم که از اول کتاب هی میگی بعدی یعنی صفحه بعدی یا اینکه باید اسم حیوانات رو ازت بپرسیم تا خوندن به حساب بیاد  جیگرم   ...
12 خرداد 1391

نخیر , نه اصلا

طلا خانم دیگه از کلمه نه به تنهایی استفاده نمیکنی یا میگی نغیر (نخیر ) یا بیشتر میگی نه اسن (اصلا)   و اصلا رو توی یک مواردی به کار میبری که میخوام گازت بگیرم مثلا داری کارتون میبینی دیگه نمیخواهیش دستت رو جلوی صورتت تکون میدی میگی نه اسن اسن مامانی: نازنین زهرا به حرفم گوش میکنی تا برات کتاب بخونم : نازنین زهرا : نه اسن مامانی : نازنین زهرا رفتی پیش عمه بهت خوراکی داد ؟ نازنین زهرا : نه اسن مامانی : نازنین زهرا بریم خونه آقاجون هر وقت گفتم میایی خونه : نازنین زهرا : نه اسن مامانی :نازنین زهرا صبحونه میخوری : نازنین زهرا : نه اسن  
12 خرداد 1391

نازنین زهرا داره خانم میشه ! قسمت 3

سلام دختر گلم خوبی مامانی وقتی از خواب بلند میشی بهت میگم سلام خوبی مامانی خوب خوابیدی یه بار میگی آیه (آره ) یه بار میگی (بیه ) بله و هر از چند گاهی میگی مموم (ممنون) قربونت برم دیروز بعد از ظهر پای کامپیتر بودم دویدی اومدی گفتی مامان بی بی منم گفتم الکی میگی بری حمام بردمت دم حمام تا حوله ات رو بیارم هی خم میشدی میگفتی مامان بی بی منم اومدم بردمت توی حمام دیدم داری پی پی میکنی و نمیخواستی جیشت بیاد تا بری توی حمام آفرین دختر گلم دیشبم پی پی ات رو شستم داشتم پوشکت میکردم یکهو گفتی مامان بی بی منم گفتم آره مامان بی بی ات رو عوض کردم تمیز بشی بعد گفتی بی بی حمام منم گفتم مامان پی پی داری ؟ گفتی آیه (آره ) و تا رفتیم سرپات کردم جیش کردی و ...
12 خرداد 1391